احساس خنکی در یه رطوبت و شرجی خیلی گرم
جالبه قطره های اب چه حریسانه خودشونو به تن لخت ماسه ها مبکوبن؟
شهوت قطره های اب برای سر خوردن توی هوا و احساس خشکی در هوایی که تن لخت موج بهش عادت کرده اونقدر زیاده که با فریاد خودشونو به هوا پرتاپ میکنن اما از وحشت خشکی هوا و دیدن این همه ناپاکی روی زمین وفهمیدن این حقیقت که زمین پر نیاز هست به این قطرات دیدن اسمونی که انعکاس خودشونه تمام امال ها وافکارشونویه ان ساقط میکنه در یه لحطه ماندن یا رفتن
نترساش میرن تو اسمون از اونجا به همهی دنیا یی که عمری ارزوی دیددنشو داشتن بی محدودیت ونا مساعد بودن شرایط نگاه میکنن اون یکم بی دل و جراتها هم پهن میشن یا کف ساحل که مثل زندگی یه عنکبوت نر سیاه که بعد از عشق بازی طعمه جفت مادش میشه بی هوا طعمه ی زمین تشنه میشن
(اقا مجتبی تا حالا دقیق به سمت چپ تصویر تون نگاه کردید فرشته ی ابهاست که خشمگین فریاد میکشه و قطره ابهای خودسر رو همراهی میکنه یا شاید …خدا میدونه این قطره ابهای جوان برای دین دنیا اعزام شدن تا دوباره به چرخه ی پایسته بودن حیات بپیوندن و مثل سربازهای جنگ جهانی اول ناگریز اطاعت امر کردند و در سمت چپ اون فرشته خشمگین مسئول تمام امور چرخه ی اب هست یک درجه دار وطیفه شناس و نمونه)
سلام اقا مجتبی ممنونم که نطر منو خوندید و جوابتون منو یاد زیبایی کلام شیخ اشراق انداخت:
هنگام افریده شدن انسان نگارنده به تدبیر خویش دست به تقدیر خاک برده چهار عنصر متصاد و دشمن همدیگر را (باد خاک اب اتش )دست هفت رونده که سرهنگان خاصند در ملائ علا داده به طوری که پادشاه خورشید چهل بار دور زمین چرخید تا به پایان رسیدن اربعه صباحا(چهل روز ماموریت جمشید خورشید)این چهار طبع دشمن با هم در هم امیختند و یکی شدند و کسوت انسانیت گردن اویزشان شد.و همه شدند یکی و دیدن هم اعوشی شان چه لذت بخش برای مایی که در وجودمان چهار عنصر متضاد اما هم پیمان در امیزشند.
inam kheili ghashangeeeeeeee
kishshshshshsh
yadesh bekahir manam chand mahe ghabl kish bodam khili k hosh gozasht makhsosan jet eski savariiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
yohoooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo
احساس خنکی در یه رطوبت و شرجی خیلی گرم
جالبه قطره های اب چه حریسانه خودشونو به تن لخت ماسه ها مبکوبن؟
شهوت قطره های اب برای سر خوردن توی هوا و احساس خشکی در هوایی که تن لخت موج بهش عادت کرده اونقدر زیاده که با فریاد خودشونو به هوا پرتاپ میکنن اما از وحشت خشکی هوا و دیدن این همه ناپاکی روی زمین وفهمیدن این حقیقت که زمین پر نیاز هست به این قطرات دیدن اسمونی که انعکاس خودشونه تمام امال ها وافکارشونویه ان ساقط میکنه در یه لحطه ماندن یا رفتن
نترساش میرن تو اسمون از اونجا به همهی دنیا یی که عمری ارزوی دیددنشو داشتن بی محدودیت ونا مساعد بودن شرایط نگاه میکنن اون یکم بی دل و جراتها هم پهن میشن یا کف ساحل که مثل زندگی یه عنکبوت نر سیاه که بعد از عشق بازی طعمه جفت مادش میشه بی هوا طعمه ی زمین تشنه میشن
(اقا مجتبی تا حالا دقیق به سمت چپ تصویر تون نگاه کردید فرشته ی ابهاست که خشمگین فریاد میکشه و قطره ابهای خودسر رو همراهی میکنه یا شاید …خدا میدونه این قطره ابهای جوان برای دین دنیا اعزام شدن تا دوباره به چرخه ی پایسته بودن حیات بپیوندن و مثل سربازهای جنگ جهانی اول ناگریز اطاعت امر کردند و در سمت چپ اون فرشته خشمگین مسئول تمام امور چرخه ی اب هست یک درجه دار وطیفه شناس و نمونه)
نشسته بودم تو ساحل و تو خودم غرق بودم و موجها منو هی با صدای فیس فیس ریختن آب رو آتیش خنکم میکرد
سلام اقا مجتبی ممنونم که نطر منو خوندید و جوابتون منو یاد زیبایی کلام شیخ اشراق انداخت:
هنگام افریده شدن انسان نگارنده به تدبیر خویش دست به تقدیر خاک برده چهار عنصر متصاد و دشمن همدیگر را (باد خاک اب اتش )دست هفت رونده که سرهنگان خاصند در ملائ علا داده به طوری که پادشاه خورشید چهل بار دور زمین چرخید تا به پایان رسیدن اربعه صباحا(چهل روز ماموریت جمشید خورشید)این چهار طبع دشمن با هم در هم امیختند و یکی شدند و کسوت انسانیت گردن اویزشان شد.و همه شدند یکی و دیدن هم اعوشی شان چه لذت بخش برای مایی که در وجودمان چهار عنصر متضاد اما هم پیمان در امیزشند.